فکر نکنین این یه نامه ی عاشقانه است... نه. فقط یه همدردیه با همه ی اونهایی که برروی این کره ی خاکی برای آرمان های انسانی مبارزه می کنن، حتا در تاریکی مطلق :
سلام عزیز،
من هم اینجا در تاریکی هستم، آخه روز داره رخت بر می بنده آرام و به تاریکی چند قدم بیشتر نمونده ... حس غریبی دارم ... مثل همیشه دلم تنگه، تنگ چی؟ نمی دونم. حس می کنم که خط افق امتداد داره در من و یه قطار بوق زنان تو گوشم ترق ترق می کنه ... کجا می ره؟ نمی دونم ، فقط می دونم که می ره!
حالا دیگه تاریک شد، کبریت ندارم شمع روشن کنم... باشه، تو تاریکی مطلق می شینم، شاید حداقل ماه بیاد شب نشینی ام.
سلام !
راهی است راه عشق، که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان سپارند چاره نیست
و این بار نیز در صبحی چنین دلنشین آمدم که بگویم :
سلام ای دوست عزیز !
موفق باشی
صدر
سلام جالت بود. ولی خوندن نوشته آبی بو زمینه سیاه یه خورده سخته تا حالا متوجه شده بودی؟! این جمله که دنبال کرسر راه میره چقدر جالبه
سلام !
همدردی زیبایی کردی !
از بابت پیغام زیبایت هم سپاسگذارم !
موفق باشی
صدر
عزیزم،
نامه ات را خواندم.یادت باشد تاریکی کوچکی در دل روشنی هیچ جلوه ای ندارد ولی در تاریکی مطلق یک نور کوچک حتی آتش کبریت جلوه گر رهایی از تاریکی است.
سعی کن نور باشی تو که در نور به اوج رسیده ای. آنوقت تاریکی مطلق معنی نخواهد داشت.
پس به قطاری که رفته فکر نکن چون قطار بعدی خواهد رسید!!
سلام برای ما تاریکی وقتی یه که چشمامون نبینه !!!!!!!!راستی از دوچرخه سواری چه خاطره ای داری ؟؟؟اولین باری که دوچرخه سوار شدی ؟؟؟
سلام...نامه ات زیبا بود...راستی لینکت را چند روزی هست گذاشتم...ولی لینکم را نمیبینم...
سلام ... دموکراسی البته بدون رهبری یک گروه نخبه ... که اگر غیر ازین باشه امکان فاسد شدن رهبر و نخو.استن رهبر به از دست دادن قدرت ، همون اتفاقی که ۲۵ سال پیش افتاد دوباره بی افته ...
گفتگوی تحلیلی
لباس شخصی ها با آغاز این دو فاجعه،
لباس های نظامی خود را خواهند پوشید!
طراحان و مجریان
جنگ داخلی و کودتا درایران
"جریان سوم" قرار است از دل حوادثی که در کشور پیش برده می شود بیرون بیآید و با امریکا مستقیما وارد معامله شود. سهم سلطنت طلب ها در حاکمیت جریان سوم، در این معامله و مذاکرات تعیین خواهد شد!
حوادث روزها و هفته های اخیرایران، از یک سناریوی گسترده به راه اندازی جنگ داخلی پرده برداشت. در این سناریو لباس شخصیهای قوه قضائیه، تعدادی از فرماندهان سابق و فعلی سپاه، سلطنت طلبهای خارج از کشور و نظامیان آمریکایی در هماهنگی باهم پیش میروند.
نقش مرکزی در این سناریو در مرحله فعلی بعهده لباس شخصی ها گذاشته است. به همین دلیل ضرورت دارد مشخص شود لباس شخصی ها کیستند؟
آنچه از آن بعنوان لباس شخصی و گاه چماقدار نام برده می شود، در واقع از سه جریان مختلف تشکیل شده است: انصار حزبالله ، بسیج سپاه پاسداران و بالاخره بخش غیرقانونی و لباس شخصی قوه قضائیه.
انصار حزب الله بخشی است که از آن میتوان چماقدار به مفهوم کلاسیک و تاریخی کلمه نام برد. اینان دستجات فاشیستی هستند که برای اهداف معین در لحظات معین مورد استفاده قرار میگیرند. ایدئولوژی اینان عمدتا حول مخالفت با دموکراسی شکل گرفته و از علل و دلایل معضلات اجتماعی نیز درکی سطحی و شعاری دارند. بدلیل شرایط خاص شکل گیری انصار در ایران و وظیفه به اصطلاح دفاع از انقلاب که گویا برعهده آنان گذاشته شده، ایدئولوژی انصار در درون خود با تضاد مواجه است و استفاده از انصار را با مشکلات و دشواریهای خاص خود روبرو می کند.
بخش بسیج سپاه پاسدران نیز جریانی دیگر است که معمولا با چماقداران و لباس شخصیها مخلوط می شود. این بسیج البته ارتباطی به بسیج دوران جنگ ندارد، زیرا تقریبا همه اعضای این بسیج در زمانی که جنگ خاتمه یافت حداکثر هفت یا هشت ساله بوده اند. اما بسیاری از آنان از خانواده قربانیان جنگ که به نوعی تحت سیطره کمیته امداد و بنیاد شهید و جانبازان قرار دارند برخاسته اند. اینان بنوعی خود را مدافع آرمانهای انقلاب ایران تصور می کنند، در حالیکه اساسا نمی دانند آن آرمان ها چه بوده است.
از بسیجیان معمولا در نمایش هایی که جلوی رهبر داده می شود یا برای رژه های رزمی استفاده می شود.
بسیج، جریان ساده، احساساتی، کم اطلاع و ناهمگون ترین و از نظر حکومت غیرقابلاعتمادترین بخش کسانی است که بعنوان شبه نظامی و گاه لباس شخصی می توانند در خدمت حکومت قرار بگیرند. در عین حال بسیج تنها بخش علنی شبه نظامیانی است که اعضای آن در محلات و دانشگاه ها و محلات کار و معیشت شناخته شده هستند.
گروه سوم لباس شخصی ها که در واقع طی این شش سال هسته مرکزی این تشکل فاشیستی را تشکیل می دهد بخش لباس شخصی قوه قضائیه است. این بخش هم بعضا چماق در دست دارد ولی چماقدار در مفهوم خاص کلمه نیست، بلکه تشکیلاتی کاملا منظم و دارای سازماندهی مشخص، رده های تشکیلاتی و فرماندهی، ابزارها و ادوات نظامی و انتظامی است و فرماندهی آن در رهبری قوه قضاییه لانه کرده و پیاده نظام آنست.
خود این بخش از لباس شخصی ها از دو واحد تشکیل شده.
اول سازمان امنیت موازی
دوم نیروی انتظامی موازی
این واحد دوم، در واقع بازوی اجرایی سازمان امنیت موازی نیز محسوب می شود. آن دولت در دولتی که خاتمی از آن نام می برد، در اصل همین سازمان امنیت و بازوی اجرایی آن است. بدیسنان اینان اکنون هم نیروهای اجرایی دارند مانند لباس شخصی هایی که در کنار نیروهای انتظامی عمل می کنند و هم تیم های اطلاعاتی و ترور و آدم ربایی و خانه های امن و زندان و غیره که در همین روزها عملیات شکار دانشجویان و ربودنشان در خیابانها توسط آنان هدایت و اجرا می شود. همه این لباس شخصی ها از داخل قوه قضاییه رهبری می شوند و درصورت لو رفتن عملیات، فرماندهی سازمان امنیت موازی از طریق دادستانها حکم صادر می کند و به عملیات آنان ظاهر قانونی می دهد. احیای دادسراها نه با هدف خدمت به مردم یا قانونمند کردن امور بلکه با هدف ایجاد تمرکز در کار سازمان امنیت موازی انجام شد. اکنون همه دادستانی ها در سطح کشور مستقیما توسط عوامل سازمان امنیت موازی و زیر نظر آنان فعالیت می کنند.
این بخش از لباس شخصیها افرادی هستند از قماش سعید عسگر که مانند آب خوردن آدم میکشند و ترور میکنند، یا حکم اعدام صادر می کنند و فتوای قتل می دهند. شقیترین و خونخوارترین افراد در اینجا جمع شدهاند. برایشان مهم نیست که سعید حجاریان را ترور می کنند یا داریوش فروهر را. بسیجی را می کشند یا ملی مذهبی یا اصلاح طلب یا مخالف اصلاحات را. حمله شبانه به خوابگاه دانشجویان و شکستن در و پنجره و چاقو و قمه زدن به جوانان وحشتزدهای که در خواب هستند و از پشت بام پرت کردن آنان به پایین و فحاشی و هتاکی های آنان از عهده هیچ فرد عادی و بسیجی و حتی انصار حزبالله هم ساخت نیست، جزاز آنها که مانند نیروی انتظامی موازی در کنار سازمان امنیت و نیروی انتظامی قانونی فعالیت می کنند.
نام بسیج و انصار حزبالله، در واقع پوششی است برای پنهان کردن سازمان امنیت و نیروی انتظامی موازی در قوه قضاییه. البته بخش لباس شخصی قوه قضائیه کادرهای خود را بندرت از درون همین بسیج و عمدتا از درون انصار انتخاب می کند و خطرناک ترین و بیمارترین اعضای آنان را در خود جذب می کند. از این طریق ضمنا کسانی که در درون لباسشخصی های قوه قضائیه جمع شده اند از وضعیت و ترکیب بسیج و انصار و دیدگاههای سیاسی و خصایل فردی و شخصی انان آگاه می شوند و این برای شکار و تصفیههای بعدی لازم و ضروری است.
سازمان امنیت موازی و این نیروی انتظامی موازی یا باصطلاح لباس شخصی برای چه تشکیل شده اند؟
ساده پنداری است که فکر کنیم یک چنین تشکیلاتی به راه افتاده تا تظاهرات مثلا پانصد دانشجو را در فلان خوابگاه مهار کند. این کاررا نیروی انتظامی هم می تواند انجام دهد و اتفاقا راحت تر و با دردسر و خشونتی کمتر و بدون آنکه معضلی برای کل حکومت ایجاد کند میشود انجام داد. توجه به نقش لباس شخصیهای قوه قضاییه در حوادث اخیر نشان می دهد که اینان اصولا با هدف کاستن از درگیریها و خشونتها پا به میدان نمی گذارند، بلکه برعکس برای گسترش خشونت و درگیریست که از این نیروها استفاده می شود.
قوه قضاییه از گسترش خشونت چه سودی میبرد؟
همه شواهد و قطعههای پازلی که در هفته های اخیر در کنار هم بتدریج چیده می شود نشان میدهد که در واقع سازمان امنیت و نیروی انتظامی موازی در قوه قضاییه گسترش خشونت را وسیلهای می داند به منظور زمینه سازی به راه انداختن کشتار و جنگ داخلی تا از درون این جنگ و کشتار یک دولت نظامی بیرون آید و بساط اصلاحات را به بهانه مقابله با تندروهای اصلاح طلب و نیز مخالفان اصلاحات را برچیند و پروژه "جریان سوم" را تحقق بخشد. همان جریان سومی که محسن رضائی بارها مطرح کرده و حتی در گفتگو با امریکائی ها در آتن هم بعنوان استراتژی مناسبات با امریکا بدان اشاره کرده است.
برای برپاکردن یک دولت نظامی چه نیازی به راه انداختن ترور و جنگ داخلی است و چرا مستقیما این کار انجام نشود؟
به چند دلیل در شرایط کنونی پروژه کودتای نظامی بطور مستقیم در ایران قابل اجرا نیست.
نخست بدلیل وجود اصلاح طلبان در حکومت که مانع بزرگ برسر راه هر عملیات نظامی است.
دوم آن که در شرایط بین المللی و داخلی کنونی، حتی یک دولت نظامی هم نمی تواند دیکتاتوری خالص باشد و به کشت و کشتار دست بزند. بنابراین لازم است قبلا یک جنگ داخلی به راه افتاده و کشتارها شده باشد، تا دولت نظامی برای حفظ نظم و درظاهر برای دفاع از دمکراسی و آزادی و امنیت و جان افراد وارد میدان شود.
اما مسئله اصلی، اکنون در جایی دیگر است و آن ضعف بزرگ نظامیان در هر عملیات نظامی است و این ضعف فقدان نیروست.
سپاه نمی تواند در یک عملیات گسترده نظامی روی اعضای خود حساب کند، زیرا از یکسو اکثریت آنان در انتخابات اخیر به محمد خاتمی رای داده اند و معلوم شده قابل اعتماد نیستند و از سوی دیگر اعضای سپاه بدلیل سوابق و آشنایی خود از عمق فساد سیاسی، اقتصادی و اخلاقی رهبری کنونی سپاه آگاه است. برای این عملیات همچنین نمی شود فقط روی بخش لباس شخصی قوه قضاییه و انصار حزب الله حساب کرد. تنها نیرویی که رهبری سپاه میتواند از نظر تعداد برای یک عملیات نظامی گسترده روی آن حساب کند بسیج است. اما مشکل بسیج ناهمگونی آن است و از سوی دیگر بسیج از جوانان و افراد ساده ای تشکیل شده که برای یک عملیات گسترده نظامی و کشتار مردم عادی نه دلیلی دارند و نه انگیزه ای. اینان در واقع فرق چندانی با سربازهای عادی ندارند.
تمام پروژه جنگ داخلی و کودتای نظامی که اکنون پیش برده می شود بر روی این محور قرار گرفته است که چگونه بسیج را پاکسازی و تصفیه کرده و پشت سر فرماندهان نظامی برای کشتار جمعی مردم قرار داد.
از اینجاست که بخش لباس شخصی قوه قضاییه وظیفه دارد از یکسو خود را پشت بسیج پنهان کند و مردم را علیه بسیج تحریک کند و از سوی دیگر با شکار بسیجی ها و انداختن آن به گردن مخالفان به خشم و کینه درون بسیج دامن زند و آنان را برای پشتیبانی از قتل عام و کشتار آماده کند. اخبار مربوط به شکار بسیجیها در 10 روز گذشته که روزنامه های دست راستی جمهوری اسلامی نیز آن را با آب و تاب پخش می کنند همین سناریو را دنبال می کند.
سناریوی جنگ داخلی بدین شکل است:
بخش لباس شخصی قوه قضاییه یعنی سازمان امنیت موازی تعدادی از بسیجی ها را ترور میکند یا به اشکال مختلف به قتل می رساند. بخش رسمی قوه قضاییه که یعنی دادستانی و دادگاهها که از قبل با این برنامه هماهنگ است عده ای و از جمله بخشی از زندانیان خود را بعنوان عاملین و مسئولین این کشتارها و ترورها فورا و تحت پوشش غلیان خشم و انتقام جویی اعدام میکند. متقابلا عده ای دیگر ظاهرا به خونخواهی اعدام شدگان بلند می شوند و یک ترور و کشتار وسیع از درون بسیج، انصار حزبالله و روحانیون جناح راست به راه می افتد. بعنوان تلافی این ترورها، حمله به اصلاح طلبها و انجمنهای دانشجویی اصلاح طلب و اپوزیسیون داخلی آغاز می شود و بخشی از آنان به قتل می رسند. بسیج برای دفاع از خود متشکل میشود و پشت رهبری سپاه قرار می گیرد و کنترل خیابانها و محلات را به دست می گیرد.
به این ترتیب فضا نظامی شده و نیروهای نظامی تحت پوشش ضرورت حفظ نظم و جلوگیری از کشتار و خونریزی وارد میدان میشوند. تصور بر اینست که پس ازطی این مسیر و عملیات، هم باقیمانده اصلاح طلبان، هم بقایای مخالفان اصلاحات و هم مردم بناگزیر از این اقدام استقبال می کنند. بدین ترتیب، نظامیان به هدف خود می رسند و تعیین کننده صحنه سیاسی ایران میشوند و مذاکراتی را که با آمریکا آغاز کرده اند این بار بدون مانع و بنام کل حکومت ادامه میدهند. این سناریو اگر مانعی دربرابر آن نباشد میتواند بسته به مورد چند هفته بطول انجامد یا اینکه چند روزه خاتمه یابد بطوریکه اصلا کار به اینکه سازمانهای بین المللی و دیگر کشورها بخواهند دخالتی کنند یا نکنند نکشد.
واقعیت و نه تخیل!
اینها تخیل نیست. این استراتژی را می توان با برگماری فردی مانند قاضی مرتضوی بعنوان دادستان تهران، بستن سایتهای سیاسی اینترنتی که همگی مقدمه تحرکات 10 روز اخیر بوده، دنبال کرد و اکنون گزارشهای دو روز اخیر سایت های امنیتی مثل بازتاب و گویای جعلی- که خود هر کدام یک سر این پروژه هستند- که در همه آنها شرح مفصلی از زخمی شدن بسیجیان توسط مردم در تظاهرات روزهای گذشته منتشر می کنند و یا خبر سایت امنیتی دریچه که مشروح گزارش باصطلاح له کردن یک بسیجی در میان دو کامیون را منتشر ساخته، نشان میدهد که اجرای این سناریو آغاز شده و در صورتیکه مانعی در برابر آن قرا نگیرد با قدرت نیز دنبال خواهد شد. با نگهداشتن چند هزار نفر از دستگیر شدگان روزهای اخیر در زندانها، زمینه این خشم و کینه را می سنجند.
اول اینکه بسیجی ها بدلیل اینکه افراد ساده و غیرحرفه ای و مردم عادی هستند، بالطبع در محلات زندگی و کار شناخته شده اند.
دوم اینکه رهبران سپاه در سالهای اخیر با انداختن ضمنی حرکات چماقداران به گردن بسیج و وانمود کردن اینکه بسیج مخالف اصلاحات و آماده کشتار مردم است نوعی احساس خشم را علیه بسیج در بخشی از جوانان ایجاد کرده اند. کافیست در این مورد به گزارشی که همین امروز سایت بازتاب از تجمع بسیجیان در جلوی دانشگاه منتشر کرده توجه کنیم که چگونه مردم را برضد بسیج تحریک میکند.
سوم اینکه خود بسیجیها نیز قادر به درک آنچه دارد در اطرافشان میگذرد و برنامه ای که برای قتل عام آنان چیدهاند نیستند و تحت تاثیر احساسات یا خودنمایی میتوانند به راحتی بازیچه قرار گیرند.
نقش و منافع سلطنت طلبها و آمریکا در این پروژه چیست؟
شواهد و قرائن نشان میدهد که سلطنتطلبها نیز در این سناریو مشارکت دارند و حمایت امریکاییها برای آن جلب شده است. تفسیرهای رادیو های بی بی سی و فردا در حوادث اخیر که یکصدا از استعفای خاتمی و عبور مردم از اصلاح طلبان سخن می گویند آشکارا در خدمت اجرای این سناریوست. زیرا حذف اصلاح طلبان هم شرط و هم هدف این سناریوست و از سوی دیگر در فقدان رهبری، اعتراضات مردم بناگزیر جنبه شورش کور بخود می گیرد که بنوبه خود فضا را برای کشتار و کودتا آماده می کند. یورش سراسری سلطنت طلبان به محمد خاتمی نیز در این اواخر جنبه جنون آمیزی بخود گرفته که از طریق تلویزیونهای آنان به راحتی قابل مشاهده است.
حملات روزهای اخیر سلطنت طلبان به انجمنهای اسلامی دانشجویی تحت عنوان اینکه اینان نفوذی حکومت هستند و نمی خواهند هیجدهم تیر در خیابانها برگزار شود و می خواهند آن را به تحصن آرام تبدیل کنند و دستگیری اعضای انجمن های اسلامی از سوی قوه قضاییه و سازمان امنیت موازی در واقع نشان میدهد که این هر دو جریان داخل و خارج کشور پروژه مشترکی را پیش می برند. این دو، هر دو نمی خواهند حتی کار به انتخابات مجلس هفتم بکشد و ظاهرا میخواهند این سناریو را قبل از این انتخابات به اجرا بگذارند. اینکه اکثریت مجلس نمی خواهد مجلس در روزهای آینده تعطیل شود نشان از عمق بحران و خطر دارد.
چه انگیزه ها و محاسباتی این دو جریان داخلی و خارجی را اینگونه متحدا در کنار یکدیگر قرار داده است؟
هم سلطنت طلبان، هم نظامیان آمریکایی و هم قوه قضاییه و نظامیان ایرانی و بخشی از جناح راست هم اکنون منافعشان در برقراری یک جریان نظامی درایران هماهنگ شده است. از نظر آنان در روند گسترش خشونت و جنگ داخلی هم نیروی اصلاحات و اصلاح طلبان و اپوزیسیون داخلی نظام حذف می شود، هم بخشی از بسیج و سپاه و کسانی که هنوز خود را وفادار به انقلاب می دانند و هم بخشی از جناح راست و روحانیونی که به هر حال دورانشان به پایان رسیده و هر سیستمی درآینده ایران باید آنان را از قدرت کنار بزند تا رضایت مردم را جلب کند.
در واقع همه آن نیروهایی که بنوعی با انقلاب ایران وارد صحنه سیاسی شدهاند و به هر شکل وامدار آن انقلاب هستند باید قبل از یک کودتای نظامی قتل عام و یا آنقدر ضعیف شوند که بعدا بتوان به راحتی آنان را از صحنه حذف کرد.
از این مرحله به بعد صفها جدا می شود. نظامیان داخلی که خود را جریان سوم می نامند، تصور می کنند، با ملقب ساختن خود بنام "محافظه کاران نوین" (به تقلید از همین نام در امریکا) و تامین منافع آمریکا و پذیرش سلطه آن بر منطقه و ایران می توانند برسر قدرت بمانند. در حالیکه سلطنت طلبان فکر می کنند که آنان نمی توانند بمانند و آمریکا با نیروی نظامی برتری که در منطقه و جهان دارد می تواند آنان را ناگزیر به پذیرش کناره گیری بسود برقراری سلطنت کند. از نظر امریکاییان نیز تفاوتی نمیکند و در هر حال آنان تعیین کننده خواهند بود که چه کسانی بهتر و بیشتر به منافعشان خدمت خواهند کرد و سر فرصت تصمیم خواهند گرفت. ضمن آنکه جدال آنها مربوط به آینده بعد از آغاز جنگ داخلی در ایران است. آینده ای که می توان مصالحه ای نیز میان آنها بوجود آورد و از هر دو مجموعه یک حکومت تشکیل داد!!
سلام !
قصد جانان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان می کوشم
سلام ! با تمام امیدم به این صبح زیبا
می گویم ، ای دوست !
هر زمان و هر جا که هستی
موفق باشی
صدر
سلام جالب بود
به منم سر بزن
بای
سلام آنیتای خوب
دوست من
کجایی دختر؟ ندیدمت دیروز تو کتابخونه!! این دفه کجا گیر کردی؟!! امیدوارم دوباره گیر اون پیرزنه نیفتاده باشی:))
اما تاریکی مطلق رو من دوست ندارم چون هیشکی به هیشکی می شه... یعنی همون چیزی که تقریبن در برخی کشورها دیده می شه از جمله کشور خودمون... بیچاره این سرزمین سوخته!!!
شاد باشی و در نور.....
بهم یه زنگ بزن!
سلام ! انسان با امید زنده است . این امید باعث می شه آدم با فکر کردن به فردایی روشن . روزنه های زیبای زندگی رو پیدا کنه و راهش رو ادامه بده. پس به امید فردایی روشن .
سلام
تشکر از اینکه سر زدی
باور کن از نوشتهای شما زیاد سر در نیاوردم
بالاخره کم سوادی ما را ببخشید
موفق باشید
رنگ فونتات خوبه من هم عادت کردم :( در جواب سوالت، هاپوتی یه سر دراز داره اینجا جاش نیست بگم البته تو اولین نوشته ی وبلاگم گفتم. مهم نیست باز هم به من سر بزن موفق باشی
سلام
وبلاگ جالبی داری
امیدوارم رفته رفته پربارتر بشه
با اجازه من بهت لینک دادم خلاصه ببخشید دیگه
دوست من سلام لینک وبلاگ شما برای همیشه در وبلاگ من ثبت شد
salam modir masool hastam az web log www.saridaily.blogsky.com
tabrik migam man ham siasi nevisam top ham khoob minevisi man too sabk bnabavi minevisam akharin neveshteham be rooz shode esmesh hast bache basiji hatman bekhoon bade emtehan termam khili behtar va jazab tar khaham nevesht