داره برف میاد اینجا

خیلی چیزا می خوام بگم... اما وقت ندارم...شاید خاموشی بهتر باشه... بهتر از هر حرف گفته و ناگفته ای

گفتم بمان... اعتنا نکرد... گفتم بخوان... خسته بود... گفتم برو... نشست... گفتم من می روم... گریست

نظرات 6 + ارسال نظر
دیوانه سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:02 ب.ظ http://www.divane.blogsky.com

می شه یه دنیا حرف را نگفت
ولی یه قطره احساسو نمی شه حبسش کرد .
حالا داره رود می شه .

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:36 ق.ظ http://bedoneemzaa.blogsky.com

برف یعنی سکوت . دیدی یک روز پا می شی می بینی اوه چقدر برف اومده و تو نفهمیدی . برای اینکه تمام شب بدون صدا باریده . تمام حرفها هم بدون صدا جمع می شن :می شن سکوت .

شماره یک چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:26 ق.ظ http://countdownnn.blogspot.com

توی وبلاگ لیلی خوندم که دوست دارید راجع به شب هزار و یکم بیشتر بدونید. پیشنهاد می کنم یه سر به وبلاگ «یک عاشقانه آرام» بزنید. نظرخواهیتون انگلیسی نمی گیره که آدرسشو براتون بذارم. اگر خواستید لینک این وبلاگ توی بلاگ من هست. :)

م. چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:46 ق.ظ http://sunset.blogsky.com

اینکه شما گفتید بمان و اعتنا نکرد و گفتی برو و او نشست واقعا یه تضاده . حالا فهمیدم چرا اسم وبلاگتو گذاشتی پارادوکس.

نانا چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:22 ق.ظ

آخی چرا گریست؟

سیاهِ روشن جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:37 ب.ظ http://www.ghadessi.com

به برفت حسودیم شد...
به خاموشی ات حسودیم شد...
اما مردم آزاریتو نفهمیدم. اگر میخواستی بری میذاشتی میرفت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد