من حوصله ی بحث مذهبی ندارم... یعنی اونقدر در این مورد مغز خودم و دیگران رو به چالش کشیدم که دیگه خسته شدم و ... خب آخرش هم دیدم همون بهتر که من از دید خودم ببینم و دیگران هم از دید خودشون... نه من با اونا کاری داشته باشم و نه لطفن اونا با من!!! این اصلن به این مفهوم نیست که نمی تونم مباحثه کنم یا مثلن کم آوردم... فقط حس می کنم مذهب هم عین سیاست یه جورایی روح و فکر آدمو آلوده می کنه اونقدر که بعدش دلت می خواد دست به یه پالایش حسابی  بزنی... بگذریم
++++++++++++++
لحظه ها کش میان.... اما من همیشه وقت کم میارم
:<:<:<:<:<:<:<:<:<:

 تو مغزم یه خرگوشه هست که هی بالا و پایین می پره

و

مار زنگی تو قلبم

خیلی دلش می خواد بخورتش

چی کار کنم؟!
:«:«:«:«:«:«:«:«:«:«:«:
ماهی و جفتش رو هم بخونین... خیلی ...آّه

راستی می دونستین جرج دبلیو بوش وبلاگ داره؟!؟ (که البته امکان نداره خودش اونو بنویسه!!!)

نظرات 9 + ارسال نظر
اروند یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:17 ب.ظ http://www.arvand.net

اساس زندگی در کانادا بر پایه همین هست که هرکی هر فکر و عقیده ای که داشت، برای خودش نگه داره و به عقیدخ دیگران احترام بذاره و در مقابل انتظار احترام داشته باشه.

ندا یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:36 ب.ظ http://www.oshagh.blogsky.com

salam halet khube esme man neda hastesh in avalin bariye ke web loget ro mibinam vaghean lezaat bordam cheghadar ghashange~ ahsand~ age vaght kardi biya ye sar web log ma dar khedmatetoon bashim~ mamnoon misham yek donya age davate mano ghabool koni~

میم. دوشنبه 19 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:11 ق.ظ http://sunset.bogsky.com

بین مذهب و ایمان فرق بذار . حتی بین اعتقاد و ایمان.

ناصر دوشنبه 19 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:54 ق.ظ http://isairaniran.persianblog.com

درود بر تو دوست گرامی.من نه تنها با بحث مذهبی مخالفم که اصولا به پیروی از عیسی مسیح با خود دین و مذهب مخالفم و اصولا مسیحیت یک طریقت است و نه مذهب .اما چند نکته هست که من باید روشن کنم وقتی من میگویم از خودش بپرس یعنی از خودش یعنی جناب خدا و اصلا معنیش این است که میبینی چون خدا هم شخصیتی است با صفات مخصوص به خودش و البته بسیار پر احساس که باید شناختش تا بتوانی درست در باره اش داوری کنی .اما منظور از شناخت فقط دانستن نام او و شنیدن چند صفت از این و آن نیست چون در همین معیارهای خودمان هم در این حد از کسی دانستن کافی نیست تا بتوانیم بگوییم ما آقا یا خانم فلانی را میشناسیم.بلکه لازمه شناخت واقعی و پی بردن به شخصیت و کاراکتر واقعی کسی زندگی و نشست و بر خاست لحظه به لحظه و دم به دم است با اوست که چهره واقعی هرکس را نمایان میکند .اگر شما با این نوع روش شناخت موافقید قبول دارید که شناخت ما از خدا بسیار ناکافی و کم است تا حدی که داوریهای ما را زیر سوال میبرد؟البته من در نوشته های شما چیزی در مورد خدا ندیدم که غیر از سوال تان در مورد خلقت ولی اینها را گفتم که کمی از جلوتر شروع کرده باشم تا مقداری با ذهنیت من آشنا شوید و بدانید که بر خلاف تصورتان از کنا رمسئله ای با حالت خود گول زنی عبور نکردهام و شاید اگر شما نمیخواستید رعایت ادب را بکنید میگفتید خودت را گول میزنی که البته این طور نیست عقاید فعلی من حاصل تفکرات صوفی مآبانه و یا نئشه گی مواد خاصی نیست که فقط سر خوشم کند و در مقابل انسانهای دیگر بی مسولیت بلکه فقط و فقط نتیجه شناختی گرچه بسیار کم ولی عمیقتر از خدای بزرگاست که اثری زنده و شاداب و حضوری فعال و قابل لمس در زندگی ام داشته است .که این فرق دارد با اینکه بخواهیم بجای حل مسئله صئرت حسابش را پاک کنیم.تازه این سوال شما یکی از بیشمار سوالاتیست که قرنهاست فکر انسانهای متفکر را به خودش مشغول ساخته .و یا باید از کنارش بگذرند و یا عمر کوتاه و محدود را بر سر حل یکی از آنها بگذارند و آخرش هم هیچ .ولی با نزدیک شدن به سر چشمه اصلی سوالات برایمان روشن و واضح خواهند شد و اصلا هم در شیرینی محبت و عشق گم و گور نخواهند شد بلکه درک و فهم آنها آسان میشود .بازهم میگویم اینها را من شخصا تجربه کرده ام و الان هم نه از موضع بحث که به عنوان تقسیم تجاربم آنها را برایتان بازگو کرده ام.خدا نگهدارت.

پیمان دوشنبه 19 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:52 ب.ظ http://paymannabavi.persianblog.com

د ین افیون توده هاست××××××××××××××××××
معمولآ ماره خرگوش رو می خوره ام بهتره با هم به توافق برسن ،نه؟

حامد سه‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:07 ق.ظ http://write-off.blogsky.com

ایمان به چیزی همیشه یه آرامش به انسان میده اما زیاده روی وسنگ دینداری به سینه زدن فقط درجا زدنه. ایمان باید ته قلب کسی باشه نه زبونش

امیر چهارشنبه 21 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:56 ب.ظ http://azemrooz.blogsky.com/

وبلاگ بوش خیلی باحال بود، قبلا ندیده بودم.

آدیاباتیک چهارشنبه 21 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:49 ب.ظ http://adiabatic.blogsky.com

هی من میخوام شوخی نکنم مثل اینکه نمیشه .
میگم من یه مار زنگی تو مغزم دار و یه خرگوش شیطون بلا تو قلبم پیشنهاد میکنم من مار مغرم رو بدم شما بذارین تو دلتون شما هم خرگوشتون رو بدین من بذارم تو سرم مشکل حل میشه .

Hamed چهارشنبه 28 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:34 ب.ظ http://majnoonian.com/weblog

Do agree 10000000000000 ! :D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد