وقتی بچه بودم همیشه بهم می گفتن که با غریبه ها حرف نزنم... حالا با اینکه خیلی وقته که بزرگ شدم اما هنوز خیلی حرف دارم که بگم ...
می خوام با م. حرف بزنم می بینم اصلن تو یه دنیای دیگه سیر می کنه، می رم با پ. حرف بزنم می بینم گرم حساب و کتاب زندگی یه و وقت نداره...
با ب. می خوام حرف بزنم اصلن تحویل نمی گیره، سرش تو کتاباشه و کارش...
می رم حرفامو به خ. بگم می بینم خودش پر از درده و حرفای نگفته...
به این د. می گم نمی فهمه، به اون د. می گم سوتعبیر می کنه...
پس با کی حرف بزنم حالا که همه غریبه شدن؟
راستی چرا اصلن دلخور می شن وقتی می بینن که من معمولن ساکتم؟ خب خودشون خواستن که با غریبه ها حرف نزنم!!
be blog man biya va text gharibaro bekhoon shayad be jae beressssi
bye
khob weblog baraye hamin chizast dige!!!vali gharibeha ro too webloget rah nade!!!!!!!!!!!!
az deltangi haieman benevis......
bia pish khodam aziz
hala ghahr nakon kouchoulou!!!
rahesho peida kon... harki ye rag-e khabi darehaaa
در اینجور مواقع می تونی با خودت درد دل کنی . من قول میدم که سبک تر می شی . میتونی امتحان کنی ، قول میدم موفّق می شی !