می خوام از مرگ بنویسم! احتمالن بدتون میاد، اما یه حسی این روزا ...
بگذریم.
مرگ اگه نبود زندگی آیا مفهومی می داشت؟!؟ (گرچه خود این زندگی هم یه جورایی خیلی مسخره و پوچه!!) من که خوشحالم که مرگ هست.
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
معمولن هیچکی دلش نمی خواد فراموش بشه، اما من نمی دونم چرا گاهی دلم می خواد که
to be forgotten for ever…
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
این خانوم هنرمند هم کاراش جالبه
شما اولین وبلاگنویس از مونتریال هستید که من تا حالا میشناسم. خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم - آدرس اون دوستتون را نتونستم پیدا کنم - درضمن وبلاگتون را نیز اضافه کردم.
چه خوب یک وبلاگ نویس مونتریالی هم در لیست دیدیم، خوشحالم از دیدن وبلاگتون، به تورنتویی ها هم سری بزنید.
دارم گالری رو نگاه می کنم و در مورد مرگ هم می تونم بگم این چند روز خیلی بهش فکر می کردم .
اوشو می گه توی هر لحظه باید بمیری تا حیات پیدا کنی و این حدیث زندگی . عمل کردن بهش مهمه . دارم بهش فکر می کنم . هنوز .این گالری محشره .
شرمنده ظاهرا شما هر جوری مینویسین من فقط خنده ام میگیره !!! (البته نه از اون خنده هاها از این خنده ها!!!) نوشته امروز هم علیرغم تلخ بودنش کلی لبخند نشوند رو لب ما .میگم شما برای چی عجله دارین که این شب دراز به پایان برسه ؟البته من که هنوز به شب نرسیدم ولی فکر کنم آرامش شب از روز بیشتر باشه .بابا یعنی منم سنم بره بالا میخوام این جوری بشم ؟ و آرزوی "تو بی فرگاتن " شدن بکنم؟ مگه زندگی چشه؟ ازش لذت ببرن و کیف کنین حیف نیست؟ حالا بعدا که این شب هم به پایان رسید دوباره میتونین تو سپیدی سحر هم لذت ببرین .مطمئنین کسی که بلد نیست از سیاهی شب لذت ببره میتونه از سپیدی صبح استفاده بکنه؟
hi i'm not smiling now.i'm sorry u r right .i do apologize .believe me or not but i didn't want to disturb u .i''m so sorry .but about ur age it doesn't really matter at all how old r u when u have a young heart u r always young .i do apologize again .
کاش می شد فهمید رابطه ی بین شجات و حماقت با رفتن و ماندن را .
نگفتید sun will set به چه معنی هست.
خیلی خوبه که به مرگ هم فکر کرد چون حقیقت زندگیه. اما مگه چند سالته که اینقدر نا امید هستی؟
اگه مرگ و زندگی دست آدما بود هر وقت عصبانی بودند تمومش میکردن و هر وقت بهشون خوش می گذشت دوست داشتن تا ابد باشه.