a being... there when light is cast on it... it becomes a shadow... as simple as that... but still complicated... she lives her own moments of prolific paradoxes, defining life with its shameful, yet lovely pictures and voices of so many humans, scattered all around... >>>>>>> oohhh!!
دیگر نه من نه این معانی معیوب! دیگر نه من نه این شهادت اشک! دیگر از تکرار ترانه خسته ام! از این پنجره های بسته خسته ام! خسته ام از این دقایق بی لبخند! باران ببارد یا نبارد، من می روم با دستهایم چتری برای پروانه ها بسازم!
دیگر نه من نه این معانی معیوب!
دیگر نه من نه این شهادت اشک!
دیگر از تکرار ترانه خسته ام!
از این پنجره های بسته خسته ام!
خسته ام از این دقایق بی لبخند!
باران ببارد یا نبارد،
من می روم با دستهایم
چتری برای پروانه ها بسازم!
آنیتا اینکه خودتو انسان قبول نداری واقعا برام تعجب داره
yad arrrid ze shameh mordeh andaki niiz yad ariiid
کامنت گذاشتم برای قبلی
:(
and my shadow is getting streched to have my shape!!!!!
thanks for link!!