open up your heart!

he fell in love with me in a blink of an eye (oh, ok at first glance!!!)  i wasn't aware. but i could sense something weird till he wrote me a letter (yeah, a love letter, like in 19th centuray!!!)
now i can't love him in return though. being mean or whatever, i told him to stop it! i feel more numb than being loved... well at least by him!!
how can i love someone simply because he loves me?! impossible, absurd...no thanks.

* kami ta ghesmati badjensam, na?!? ainp

bleak!

i remember that the little, yet lovely backyard

in my parents’ home in tehran

was located in a way that

spring was earlier than the most parts of that monster town

and so was the fall.

 

and…fall, when it was its turn to fall,

it was always accompanied by a cool breeze,

longer shadows,

and redder, yet lingering sunsets, and a different moon,

a lonelier moon

… and this feeling of a sudden fear in me:

the picture of an unknown darkness of early evenings

full of goings and comings of people

in the hustle and bustle of a big town,

surrounding a loneliness, my only possession,

and a feeling of

being not but a stranger.

 

… the dance of dry leaves with the wind and dust in the air,

the rush of people seeking shelter

from a sudden thunderstorm

all these images and weird unknown fears

have repeated every year

in fall,

every year

in me

since my childhood;

…and today

the coolish weather

of this big island

at this time of year:

the chilly breeze

and the autumn-like sunshine

brought me back

to the same,

all the same fears

and feelings

and images.

 

i’m sure

i have dreamt of many of the events of my life,

once in my childhood,

or even before being born…

 

… and these images and fears of fall

are now

part of my life!!!

 

i might be better off

getting

prepared now

for other images

and feelings

in me

to come true…!

but how fearful and strange they are!

                                                            July-23-04. anita

**********
sorry that's a bit out-dated, but in rooza neveshtanam nemiyad, i mean i'm very busy... and a bit dizzy...why?!? i dunno... 

Tess forgave her husband

for the “false” affair he had

before they met

and hadn’t told her about…,

but when she told him of her own

“false” imposed relation with her far cousin

and their dead son,

he didn’t forgive her

he felt different for her:

she wasn’t a child of nature for him any more,

but belonging to her cousin as her natural husband;

she was now

not but “the belated seedling of an effete aristocracy”

to him!

 

yes,

women

are

not forgivable by men

but

men are too pitiable perhaps

not to be un-forgiven

by women!

 

but Thomas Hardy lived in the 19th century of England

and so did Tess,

a character

in one of his novels.

 

we live in the 21st century of the Middle East

now

and still suffer from superstitions and attitudes

like that

and many more

way worse!                                           

Alas!                                          23-july-04   ainp

to dear p:

 

nobody’s home!!

she feels like that.

 

this is her month,

a ‘leo’ month.

she doesn’t like to be reminded of it

but

she knows

it is there

all the time

every year

.

a proud girl

who fears

to end up having her pride

gets

tattered,

stained

and shattered…!!

who is looking after her dignity

like a fragile crystal ball.

a good-hearted

and an honest

yet brave and knowledgeable

person;

enjoying sophisticated ideas, yet being very open-minded,
a great friend also,

a treasure,

 

“who is lost …

in her thoughts”, “who is not but a loser, a weird one, though”,

what she calls herself,

which I’m asked not to judge about!

 

this is her month

.

happy her month!                                   24-july-04

 

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

excuse my boldness but…

i wonder what sexual pleasure

the fishes get

if the males

have to just fertilize the egg cells

that are already

spread by the females!!?

 

aren’t we the result of

a some-second ignorance of a sexual pleasure

of our parents?!!!?

 

… or tell me if the definition of

sexual intercourse among fishes

is different

from that of

some other species

 

then… i guess i wish i was a fish!

                                                10 –july-2004  ainp

 

dayere dayere....hhhooohhh

 

I was planning to see The Circle (dayere) with a couple of my friends again, among whom, prashtuk had already seen it a couple of times, though. So we started to have a talk about it. It was a very good talk and I enjoyed it a lot, but it was in English. Finally, I asked for her permission to post up here our ideas and talk about this film, she wrote me the following in Persian, but I made it like a real conversation, anyway thanks to her for her better-than-mine Persian

 

 

 پ:   یه جورایی به نظر میاد که این فیلم انگشت اشاره اشو به سمت میزان جرم و جنحه در میان زنها و دخترهای ایران گرفته بود تا اون آزادیی که یک زن به عنوان انسان حقشه که داشته باشه. شاید دلیل ممنوعیت نمایش اون در ایران هم بیشتر این موضوع باشه که فیلم به نوعی پرده از روی یه سری واقعیات که همیشه پنهان می مونه (و دلیلش رو هم حفظ ناموس و مقدرات اسلامی- مذهبی- عرفی می ذارن) بر می داره

در هر صورت من به عنوان یه جنس مونث که در ایران به دنیا اومدم و سالهای زیادی رو در اونجا زندگی کردم باید بگم که دخترایی که در فیلم نمایش داده می شن و نقش های مختلف رو بازی می کنن کسایی نبودن که بتونن در جامعه (دست کم در تهران) جایی و موقعیتی از نظر شغلی، فرهنگی و حتا تحصیلی  داشته باشن .


من:   تازه، سابقه ی زندان (حالا به هر دلیلی و جرمی) به این راحتی نمی تونه پنهان بمونه تا حدی که فرد پس از اتمام دوره ی زندان (مثل یکی ازبازیگرهای فیلم که در یک بیمارستان پرستار بود و با یه دکتر پاکستانی هم ازدواج کرده بود) در جایی مشغول به یه حرفه ی تخصصی بشه بدون اینکه کسی در مورد سابقه ی اون چیزی بدونه

 

پ:   آره دقیقن.  در ایران حتا برخی مراکز و موسسات کاملن خصوصی هم به خودشون این اجازه رو می دادن که در مورد سابقه ی یه کارمند جدید که در آستانه ی استخدام شدن بود تحقیق و پرس و جو کنند- موضوعی که در مورد خودم پیش اومد (هر چند این کار غیر مجاز و ناشی از شرایط به هم ریخته ی اوضاع بود و هیچکس هم به خودش این جرات رو نمی داد که این کار رو زیرسوال ببره.)... حالا چطور ممکنه که یه خانمی از زندان بیاد بیرون و بعد از مدتی (نامعلوم و بی اهمیت در فیلم) در یک بیمارستانی استخدام بشه، اون هم به عنوان یه پرستار

 

من:   تازه این چه بیمارستانی بود که هر خانمی که می خواست داخل بشه باید چادر سرش می کرد (نمی دونم آیا بیمارستانهای مخصوص سپاه و نیروی انتظامی این شکلی هستن واقعن؟؟!!)؟؟

 

پ:  نمی دونم... اما  مشکل زن بودن و یا مادر بودن در ایران وکشورهایی مثل ایران در این چند ماجرا ی مشابهی که در فیلم نمایش داده می شه و حول و حوش زندان و سابقه ی حبس به دلایل نامعلوم و یا مشکوک می گرده خلاصه نمی شه. هر چند باید از آقای جعفر پناهی برای ساختن چنین فیلم شجاعانه ی تقدیر کرد، اماخیلی موضوعات مهم دیگری هم هست که زن بودن را در کشوری مثل ایران به یه معضل و یا یه عقده تبدیل می کنه

 

من:   آره، مثلن فیلم عروس آتش با اینکه یه موضوع کاملن ملودراماتیک داره دست کم مشکل بزرگ ازدواج های اجباری و از قبل تعیین شده ی  برخی قبایل جنوب و جنوب غرب ایران را به نمایش می ذاره: معضل (تحت نام عرف) کشته شدن دخترانی که راضی به ازدواجهای اجباری نیستند و شجاعانه تصمیم به انتخاب همسر می گیرند و در نهایت به دست برادر، پدر، عموی خود به قتل می رسند و یا حتا مجبور به خودکشی یا خودسوزی می شوند

 

پ:   دقیقن، استان ایلام  بالاترین آمار خودسوز ی زنها رو داره!... اما آزادی برای زن تنها به حق سیگار کشیدن در ملا عام و تمایل به داشتن ارتباط جنسی با جنس مخالف (که می تونه به باردار شدن زن و در نتیجه بی آبرو شدنش بیانجامه در حالی که ارتباط جنسی در مردها تبعیتی اینچنین برای اونها به دنبال نداره!!) و یابه دلیل  دختر به دنیا آوردن و یا دختر زاده شدن و یا حق فاحشه بودن نیست. حتا تنها در این خلاصه نمی شه که شوهر حق ازدواج مجدد داره و زن محکوم به سکوت و نیز ادامه ی زندگی است

می دونم که این فیلم در زمان خودش بسیار شجاعانه و گستاخانه بوده، اما زن هنوز در ایران زیر ستم مسکوتی است. دیه ی زن هنوز نصف دیه ی مرده. و هیچکس جرات نداره این موضوع رو به چالش بکشه. برای حضانت فرزندان بعد از طلاق هنوز باید در عقدنامه بندی و یا تبصره ای اضافه بشه. هنوز نمی تونه به تنهایی مسافرت کنه. شوهر هنوز آقا و سرور زنه، خدای روی زمین برای زنه!!!!!!!! – اینو از یه خشک مذهب شنیدم، زنی که خودش در حدود 45 سال پیش ازدواج کرده ولی در عقدنامه اش این تبصره رو اضافه کرده که شوهرش اجازه ی گرفتن زن دوم رو نداره!!!!!!!!

 

من:  نه؟!؟!!!...  تازه،  مثلن باکره بودن یه دختر قبل از ازدواج هنوز یه اصله، در حالی که در مردها اهمیت نداره. حقوق کار هنوز یکسان نیست. و خیلی موضوعات دیگر که ما بی خبریم

 

پ:   بدتر از همه دیدگاه جامعه است که هنوز زن رو یک موجود ضعیف که باید حمایت بشه می بینه. زن مطلقه هنوز جایگاه مناسبی در میان مردم و حتا دوستان وآشنایان و فامیل نداره

 

من:   آره دقیقن، اصلن شاید آغاز این فیلم که با تولد یک دختر شروع می شه و غم و رنج و مصیبتی بزرگ رو برای زن و خانواده اش به همراه میاره بهترین و کاملترین تعریف زن بودن و زن زاده شدن در جوامعی سنتی- قبیله ای چون ایران ارائه می ده

 

پ:  آره شاید. البته این فیلم به طور غیر مستقیم  هم به دلایل منحرف شدن و دست به جرم زدن زنها هم اشاره ای داره، اما چندان روشن و هدفمند نیست

 

من:  آره، بیشتر درباره ی  زنهای مجرم و زندانی یه تا جرم زن به دنیا اومدن

 

 پ و من هر دو:   در هر حال باز هم باید از کارگردان فیلم برای ساختن چنین فیلمی تشکر کرد