i remember that the little, yet lovely backyard
in my parents’ home in
was located in a way that
spring was earlier than the most parts of that monster town
and so was the fall.
and…fall, when it was its turn to fall,
it was always accompanied by a cool breeze,
longer shadows,
and redder, yet lingering sunsets, and a different moon,
a lonelier moon
… and this feeling of a sudden fear in me:
the picture of an unknown darkness of early evenings
full of goings and comings of people
in the hustle and bustle of a big town,
surrounding a loneliness, my only possession,
and a feeling of
being not but a stranger.
… the dance of dry leaves with the wind and dust in the air,
the rush of people seeking shelter
from a sudden thunderstorm
…
all these images and weird unknown fears
have repeated every year
in fall,
every year
in me
since my childhood;
…and today
the coolish weather
of this big island
at this time of year:
the chilly breeze
and the autumn-like sunshine
brought me back
to the same,
all the same fears
and feelings
and images.
i’m sure
i have dreamt of many of the events of my life,
once in my childhood,
or even before being born…
are now
part of my life!!!
i might be better off
getting
prepared now
for other images
and feelings
in me
to come true…!
but how fearful and strange they are!
July-23-04. anita
sorry that's a bit out-dated, but in rooza neveshtanam nemiyad, i mean i'm very busy... and a bit dizzy...why?!? i dunno...
Tess forgave her husband
for the “false” affair he had
before they met
and hadn’t told her about…,
but when she told him of her own
“false” imposed relation with her far cousin
and their dead son,
he didn’t forgive her
he felt different for her:
she wasn’t a child of nature for him any more,
but belonging to her cousin as her natural husband;
she was now
not but “the belated seedling of an effete aristocracy”
to him!
yes,
women
are
not forgivable by men
but
men are too pitiable perhaps
not to be un-forgiven
by women!
but Thomas Hardy lived in the 19th century of
and so did Tess,
a character
in one of his novels.
we live in the 21st century of the
now
and still suffer from superstitions and attitudes
like that
and many more
way worse!
Alas!
to dear p:
she feels like that.
this is her month,
a ‘leo’ month.
she doesn’t like to be reminded of it
but
she knows
it is there
all the time
every year
.
a proud girl
who fears
to end up having her pride
gets
tattered,
stained
and shattered…!!
who is looking after her dignity
like a fragile crystal ball.
a good-hearted
and an honest
yet brave and knowledgeable
person;
enjoying sophisticated ideas, yet being very open-minded,
a great friend also,
a treasure,
“who is lost …
in her thoughts”, “who is not but a loser, a weird one, though”,
what she calls herself,
which I’m asked not to judge about!
this is her month
.
happy her month! 24-july-04
excuse my boldness but…
i wonder what sexual pleasure
the fishes get
if the males
have to just fertilize the egg cells
that are already
spread by the females!!?
aren’t we the result of
a some-second ignorance of a sexual pleasure
of our parents?!!!?
… or tell me if the definition of
sexual intercourse among fishes
is different
from that of
some other species
then… i guess i wish i was a fish!
10 –july-2004 ainp
I was planning to see The Circle (dayere) with a couple of my friends again, among whom, prashtuk had already seen it a couple of times, though. So we started to have a talk about it. It was a very good talk and I enjoyed it a lot, but it was in English. Finally, I asked for her permission to post up here our ideas and talk about this film, she wrote me the following in Persian, but I made it like a real conversation, anyway thanks to her for her better-than-mine Persian
پ: یه جورایی به نظر میاد که این فیلم انگشت اشاره اشو به سمت میزان جرم و جنحه در میان زنها و دخترهای ایران گرفته بود تا اون آزادیی که یک زن به عنوان انسان حقشه که داشته باشه. شاید دلیل ممنوعیت نمایش اون در ایران هم بیشتر این موضوع باشه که فیلم به نوعی پرده از روی یه سری واقعیات که همیشه پنهان می مونه (و دلیلش رو هم حفظ ناموس و مقدرات اسلامی- مذهبی- عرفی می ذارن) بر می داره
در هر صورت من به عنوان یه جنس مونث که در ایران به دنیا اومدم و سالهای زیادی رو در اونجا زندگی کردم باید بگم که دخترایی که در فیلم نمایش داده می شن و نقش های مختلف رو بازی می کنن کسایی نبودن که بتونن در جامعه (دست کم در تهران) جایی و موقعیتی از نظر شغلی، فرهنگی و حتا تحصیلی داشته باشن .
من: تازه، سابقه ی زندان (حالا به هر دلیلی و جرمی) به این راحتی نمی تونه پنهان بمونه تا حدی که فرد پس از اتمام دوره ی زندان (مثل یکی ازبازیگرهای فیلم که در یک بیمارستان پرستار بود و با یه دکتر پاکستانی هم ازدواج کرده بود) در جایی مشغول به یه حرفه ی تخصصی بشه بدون اینکه کسی در مورد سابقه ی اون چیزی بدونه
پ: آره دقیقن. در ایران حتا برخی مراکز و موسسات کاملن خصوصی هم به خودشون این اجازه رو می دادن که در مورد سابقه ی یه کارمند جدید که در آستانه ی استخدام شدن بود تحقیق و پرس و جو کنند- موضوعی که در مورد خودم پیش اومد (هر چند این کار غیر مجاز و ناشی از شرایط به هم ریخته ی اوضاع بود و هیچکس هم به خودش این جرات رو نمی داد که این کار رو زیرسوال ببره.)... حالا چطور ممکنه که یه خانمی از زندان بیاد بیرون و بعد از مدتی (نامعلوم و بی اهمیت در فیلم) در یک بیمارستانی استخدام بشه، اون هم به عنوان یه پرستار
من: تازه این چه بیمارستانی بود که هر خانمی که می خواست داخل بشه باید چادر سرش می کرد (نمی دونم آیا بیمارستانهای مخصوص سپاه و نیروی انتظامی این شکلی هستن واقعن؟؟!!)؟؟
پ: نمی دونم... اما مشکل زن بودن و یا مادر بودن در ایران وکشورهایی مثل ایران در این چند ماجرا ی مشابهی که در فیلم نمایش داده می شه و حول و حوش زندان و سابقه ی حبس به دلایل نامعلوم و یا مشکوک می گرده خلاصه نمی شه. هر چند باید از آقای جعفر پناهی برای ساختن چنین فیلم شجاعانه ی تقدیر کرد، اماخیلی موضوعات مهم دیگری هم هست که زن بودن را در کشوری مثل ایران به یه معضل و یا یه عقده تبدیل می کنه
من: آره، مثلن فیلم عروس آتش با اینکه یه موضوع کاملن ملودراماتیک داره دست کم مشکل بزرگ ازدواج های اجباری و از قبل تعیین شده ی برخی قبایل جنوب و جنوب غرب ایران را به نمایش می ذاره: معضل (تحت نام عرف) کشته شدن دخترانی که راضی به ازدواجهای اجباری نیستند و شجاعانه تصمیم به انتخاب همسر می گیرند و در نهایت به دست برادر، پدر، عموی خود به قتل می رسند و یا حتا مجبور به خودکشی یا خودسوزی می شوند
پ: دقیقن، استان ایلام بالاترین آمار خودسوز ی زنها رو داره!... اما آزادی برای زن تنها به حق سیگار کشیدن در ملا عام و تمایل به داشتن ارتباط جنسی با جنس مخالف (که می تونه به باردار شدن زن و در نتیجه بی آبرو شدنش بیانجامه در حالی که ارتباط جنسی در مردها تبعیتی اینچنین برای اونها به دنبال نداره!!) و یابه دلیل دختر به دنیا آوردن و یا دختر زاده شدن و یا حق فاحشه بودن نیست. حتا تنها در این خلاصه نمی شه که شوهر حق ازدواج مجدد داره و زن محکوم به سکوت و نیز ادامه ی زندگی است
می دونم که این فیلم در زمان خودش بسیار شجاعانه و گستاخانه بوده، اما زن هنوز در ایران زیر ستم مسکوتی است. دیه ی زن هنوز نصف دیه ی مرده. و هیچکس جرات نداره این موضوع رو به چالش بکشه. برای حضانت فرزندان بعد از طلاق هنوز باید در عقدنامه بندی و یا تبصره ای اضافه بشه. هنوز نمی تونه به تنهایی مسافرت کنه. شوهر هنوز آقا و سرور زنه، خدای روی زمین برای زنه!!!!!!!! – اینو از یه خشک مذهب شنیدم، زنی که خودش در حدود 45 سال پیش ازدواج کرده ولی در عقدنامه اش این تبصره رو اضافه کرده که شوهرش اجازه ی گرفتن زن دوم رو نداره!!!!!!!!
من: نه؟!؟!!!... تازه، مثلن باکره بودن یه دختر قبل از ازدواج هنوز یه اصله، در حالی که در مردها اهمیت نداره. حقوق کار هنوز یکسان نیست. و خیلی موضوعات دیگر که ما بی خبریم
پ: بدتر از همه دیدگاه جامعه است که هنوز زن رو یک موجود ضعیف که باید حمایت بشه می بینه. زن مطلقه هنوز جایگاه مناسبی در میان مردم و حتا دوستان وآشنایان و فامیل نداره
من: آره دقیقن، اصلن شاید آغاز این فیلم که با تولد یک دختر شروع می شه و غم و رنج و مصیبتی بزرگ رو برای زن و خانواده اش به همراه میاره بهترین و کاملترین تعریف زن بودن و زن زاده شدن در جوامعی سنتی- قبیله ای چون ایران ارائه می ده
پ: آره شاید. البته این فیلم به طور غیر مستقیم هم به دلایل منحرف شدن و دست به جرم زدن زنها هم اشاره ای داره، اما چندان روشن و هدفمند نیست
من: آره، بیشتر درباره ی زنهای مجرم و زندانی یه تا جرم زن به دنیا اومدن
پ و من هر دو: در هر حال باز هم باید از کارگردان فیلم برای ساختن چنین فیلمی تشکر کرد